جدول جو
جدول جو

معنی فام ده - جستجوی لغت در جدول جو

فام ده
(بِ هََ وَ)
بستانکار. طلبکار. وامخواه. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به فامدار شود
لغت نامه دهخدا
فام ده
طلبکار وامخواه
تصویری از فام ده
تصویر فام ده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فام گل
تصویر فام گل
(دخترانه)
به رنگ گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فخمنده
تصویر فخمنده
آنکه پنبه را از دانه جدا کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامنده
تصویر دامنده
بالارونده، برباددهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نان ده
تصویر نان ده
نان دهنده، آنکه وسایل امرار معاش کسی را تامین کند، کنایه از کریم، بخشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فالوده
تصویر فالوده
پالوده، صاف شده، پاکیزه شده، پاک شده از آلودگی، فالوذج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخمیده
تصویر فخمیده
ویژگی پنبه ای که از پنبه دانه جدا شده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاخیده
تصویر فاخیده
ازهم جداشده، پنبۀ حلاجی شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامیده
تصویر دامیده
بالارفته، بربادرفته، بادبرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرموده
تصویر فرموده
گفته شده، حکم، دستور، امر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فام دار
تصویر فام دار
وام دار، قرض دار، مدیون، برای مثال فام داران تو باشند همه شهر درست / نیست گیتی تهی از فام ده و فام گذار (سوزنی - لغتنامه - فام دار)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فهمیده
تصویر فهمیده
دانا، بافهم، آگاهانه
فرهنگ فارسی عمید
دریافته دریافت شده درک شده، دانا عالم: آدم فهمیده ایست، با خبر مطلع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخمنده
تصویر فخمنده
آنکه پنبه را بزند و پنبه دانه را از آن بیرون آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مال ده
تصویر مال ده
بخشنده، منعم، معطی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه نان دهد، بخشنده سخی نان رسان: چنوبخشنده ونان ده اگرگویی که هرگزبسیستان برنیامد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیده
تصویر نامیده
اسم داده موسوم، ترجمه شده مترجم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناک ده
تصویر ناک ده
کسی که ناک (مشک وعنبرمغشوش) فروشد: (ناک دهان صباوشمال ببوی فوحات هوایش نافه از اهیر شکافته {مقابل عطار. ناکردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وامنده
تصویر وامنده
وامانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وام زده
تصویر وام زده
مقروض، مدیون: (اگر وام زده باشد خدای تعالی فام او بتوزد)
فرهنگ لغت هوشیار
امر شده حکم شده فرمان داده شده، گفته شده. یا به فرموده. بدستور بفرمان حسب الامر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخمیده
تصویر فخمیده
پنبه ای که دانه را ازآن جدا کرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فالوده
تصویر فالوده
پالوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاج ده
تصویر تاج ده
پادشاهی ده، ارجمند کننده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه اجرای عدالت کند عادل، خدای تعالی، روز چهاردهم از ماههای ملکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاکم ده
تصویر حاکم ده
دهدار دهبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرام ده
تصویر آرام ده
آرام دهنده، مسکن تسکین دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بام ره
تصویر بام ره
نردبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فام زده
تصویر فام زده
وامدار مدیون غازم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخمنده
تصویر فخمنده
((فَ مَ دِ))
کسی که پنبه را بزند تا پنبه را از دانه آن جدا کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فهمیده
تصویر فهمیده
((فَ دِ))
دانا، باادب، نیک رفتار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرامده
تصویر فرامده
مشتق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نامیده
تصویر نامیده
موسوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرموده
تصویر فرموده
Fermented
دیکشنری فارسی به انگلیسی